ریحانهریحانه، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

قطره ای زاسمان چکیدبه زندگی

دندون دراوردنت

عزیزم سلام الان بیداریوداری باگوشی مامان ور میری قشنگم دوشنبه رفته بودیم جمشیدابادتا نذرمونو اداکنیم اون روزمامان سرم شلوغ بودوخیلی نتونستو کنارت باشم امابهت سرمیزدم .من به کمک مادرجون  وعمه صدیقه وزن عموصغرا نذربابارواداکردیم واون شب وجمشیدابادگذروندیم اماتاصبح توخواب فقط جیغ زدی وناله کردی مامان اصلانتونستم بخوابم صبح که بیدارشدیم باباسفیدی دندون روروی لثه هات دید  وباخوشحالی به همه خبرداد ومن متوجه شدم بی تابی هات به خاطر دراومدن دندونات بود. مامان تصمیم گرفتم برات اش دنونی بپزم اما ماه رمضون تموم بشه بعد چون مادرجون وعمه سکین کنارمون نیستن .شایدخاله سمنه هم اون موقع بتونه بیاد.راستی عزیزم اان دیگه می...
10 مرداد 1392