ریحانهریحانه، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

قطره ای زاسمان چکیدبه زندگی

دندون دراوردنت

1392/5/10 10:41
نویسنده : مامی سعیده
174 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم سلام الان بیداریوداری باگوشی مامان ور میری قشنگم دوشنبه رفته بودیم جمشیدابادتا نذرمونو

اداکنیم اون روزمامان سرم شلوغ بودوخیلی نتونستو کنارت باشم امابهت سرمیزدم .من به کمک مادرجون

 وعمه صدیقه وزن عموصغرا نذربابارواداکردیم واون شب وجمشیدابادگذروندیم اماتاصبح توخواب فقط جیغ زدی

وناله کردی مامان اصلانتونستم بخوابم صبح که بیدارشدیم باباسفیدی دندون روروی لثه هات دید

 وباخوشحالی به همه خبرداد ومن متوجه شدم بی تابی هات به خاطر دراومدن دندونات بود.

مامان تصمیم گرفتم برات اش دنونی بپزم اما ماه رمضون تموم بشه بعد چون مادرجون وعمه سکین کنارمون

نیستن .شایدخاله سمنه هم اون موقع بتونه بیاد.راستی عزیزم اان دیگه میتونی بشینی امابااحتیاط مثلا

اگه بالش پشتت باشه یاماهواتوداشته باشیم  خوش باشی گلم تابعدقلبقلبقلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)