دوماهگیت وواکسن زدنت
دلبندمن ازاونجایی که مامان خیلی ترسوبود ومهمترازهمه دل شنیدن گریه وتحمل دردکشیدنت رونداشت واسه واکسنات زن عموصغرامیومد ونگهت میداشت منم بیرون اتاق هی زیرلب میگفتم اخ اروم باش عزیزم بعدمیومدم بغلت میکردم ونازت میکردم وبهت شیرمیدادم تااروم بشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی