چهارماهگیت خاله ریزه
دونه انارمامان زمان گذشت ورسیدی به چارماهگی اماهمچنان گریه میکردی واکسن این ماهتوزدیم مثل
همیشه زن عموصغری کمک کرد مثل دفه های پیش گریه کردی وجیغ کشیدی ومن توبغلم ارومت کردم حالا
دیگه خیلی بامزه شده بودی خنده هات گریه هات نگاه کردن دقیق به اطرافت گوش کردن به صداها کم
کم به پهلوبرمیگشتی ومن وباباجون اونقدذوق میکردیم که نگو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی