قزوین
روزجمعه قبل محرم من توبااقاجون ایناراهی قزوین شدیم چندروزطول کشیدتاجابه جابشیم وهرروزمحرم
نزدیک ترمیشد تواین فاصله من دنبال خریدبودم برازمستون باهم به روضه رفتیم دومین زیارت چارانبیا رفتیم
چای نذری امام حسین وخوردیم بادسته های سینه زنی همراه میشدیم وخلاصه مهمترینش هم رفتن
مراسم شیرخوارگان بود که لباس تنت کردم تورواگه خداقبول کنه نوکراربابم حسین وسربازاقام امام زمان
کردم انشاا...ناامیدم نکنی این وسط تو وکاوه چه حسادتهایی به هم کردین کلی خندیدیم سرشیشه
شیردعواتون شدازهمدیگه میترسیدین وکلی شیرین کاریهای دیگه بااینکه اتفاقات زیادی افتادکه نگم بهتره اما
بدنبودبعدده روزم بابااومددنبالمون اومدیم خونه الانم سه تاییمون سرماخوردیم توبیشتر امیدوارم هرچه
زودترخوب بشیم دوست دارم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی